یک روز که دلم گرفته بود

ساخت وبلاگ
عطر یک مشت کوچک برنج دودی که امشب توی غذا ریختم تمام خونه رو برداشته، اصلا همین هم شد که دلم یکهو نوشتن خواست. دیشب خونه رو حسابی تمیز کردم،وسایل روی میزم رو مرتب کردم تا صبح زود بیدار شم و قبل از کار تصویرسازی کنم، ولی خواب موندم نه اونقدر که نرسم به دل راحت قهوه بنوشم، تخت رو مرتب نکنم، یک روز که دلم گرفته بود...
ما را در سایت یک روز که دلم گرفته بود دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5zendegikhoobe9 بازدید : 79 تاريخ : جمعه 2 ارديبهشت 1401 ساعت: 21:51

یک ساعتی میشود که دارم تلاش میکنم بنویسم و نمیشود

نه که نشود یک چیزهایی هم نوشتم ولی خب متناقض و گسسته

فقط اینکه دلم برای اینجا و نوشتن بی وقفه تنگ شده است.

نوشتن بی وقفه اصلا چه شکلی بود؟

چطور جرات میکردم هر چه در ذهنم بود رو بنویسم و امروز چرا این جرات از من گرفته شده؟

دلتنگم...زیاد...زیاد...زیاد

و خلاصه داستانهای سمفونی مردگان، برادران کارامازوف و مرشد و مارگاریا را به اینجا بدهکارم.

یک روز که دلم گرفته بود...
ما را در سایت یک روز که دلم گرفته بود دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5zendegikhoobe9 بازدید : 73 تاريخ : جمعه 2 ارديبهشت 1401 ساعت: 21:51

از لحظه ای که از خواب بیدار شدم اگر چند دقیقه ای که همراه با نوشیدن قهوه، کتاب خوندم رو نادیده بگیریم فقط و فقط و فقط کار خونه کردم و ابدا فکر نکنید که الان تو یه خونه تمیز و مرتب که برق میزنه نشستم تا از کیف این تمیزی بنویسم، راستش خونه اساسی جارو میخواد سرامیکها باید تمیز شن، یخچال باید مرتب شه و یک روز که دلم گرفته بود...
ما را در سایت یک روز که دلم گرفته بود دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5zendegikhoobe9 بازدید : 70 تاريخ : جمعه 2 ارديبهشت 1401 ساعت: 21:51